زیباترین شعر های ایرانی

متن مرتبط با «معني شعر ستاره اي بدرخشيد و ماه مجلس شد» در سایت زیباترین شعر های ایرانی نوشته شده است

به وبلاگ خود خوش امدید

  • با سلام.به دنیای لوکس بلاگ و وبلاگ جدید خود خوش آمدید.هم اکنون میتوانید از امکانات شگفت انگیز لوکس بلاگ استفاده نمایید و مطالب خود را ارسال نمایید.شما میتوانید قالب و محیط وبلاگ خود را از مدیریت وبلاگ تغییر دهید.با فعالیت در لوکس بلاگ هر روز منتظر مسابقات مختلف و جوایز ویژه باشید. در صورت نیاز به راهنمایی و پشتیبانی از قسمت مدیریت با ما در ارتباط باشید.برای حفظ زیبابی وبلاگ خود میتوانید این پیام,وبلاگ,امدید ...ادامه مطلب

  • شعر فارسی

  •  گل نازدار سود گرت هست گرانی مکن  خیره سری با دل و جانی مکن آن گل صحرا به غمزه شکفت صورت خود در بن خاری نهفت صبح همی باخت به مهرش نظر  ابر همی ریخت به پایش گهر باد ندانسته همی با شتاب  ناله زدی تا که براید ز خواب  شیفته پروانه بر او می پرید  دوستیش ز دل و جان می خرید  بلبل آشفته پی روی وی  راهی همی , ...ادامه مطلب

  • ترا من چشم در راهم نیمایوشیج

  • ترا من چشم در راهم شباهنگام که می گیرند در شاخ " تلاجن" سایه ها رنگ سیاهی وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم ترا من چشم در راهم. شباهنگام.در آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام گرم یاد آوری یا نه من از یادت نمی کاهم ترا من چشم در راهم., ...ادامه مطلب

  • شعر زیبای حافظ

  • الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها به بوی نافه ای کاخر صبا زان طره بگشاید ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل ها مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم جرس فریاد می دارد که بربندید محمل ها به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزل ها شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل ها حضوری گر همی خواهی از او غایب مشو حافظ متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها, ...ادامه مطلب

  • شعر زیبا از مولوی

  • بشنو از نی چون حکایت می کند از جدایی ها شکایت می کند کز نیستان تا مرا ببریده اند ازنفیرم مرد و زن نالیده اند سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق هر کسی کو دور ماند از اصل خویش بازجوید روزگار وصل خویش من به هر جمعیتی نالان شدم جفت بدحالان و خوشحالان شدم هر کسی از ظن خود شد یار من از دورن من نجست اسرار من سر من از ناله ی من دور نیست لیک چشم و گوش را آن نور نیست تن ز جان و جان ز تن مستور نیست لیک کس را دید جان دستور نیست آتش است این بانگ نای و نیست باد هر که این آتش ندارد نیست باد آتش عشقست کاندر نی فتاد جوشش عشق است کاندر می فتاد نی حریف هر که از یاری برید پرده هایش پرده های ما درید همچو نی زهری و تریاقی که دید؟ همچو نی دمساز و مشتاقی که دید؟ نی حدیث راه پرخون می کند قصه های عشق مجنون می کند محرم این هوش جز بیهوش نیست مر زبان را مشتری جز گوش نیست در غم ما روزها بیگاه شد روزها با سوزها همراه شد روزها گر رفت گو: رو باک نیست تو بمان ای آنکه چون تو پاک نیست هرکه جز ماهی ز آبش سیر شد هرکه بی روزیست روزش دیر شد درنیابد حال پخته هیچ خام پس سخن کوتاه باید والس, ...ادامه مطلب

  • شعر مرغ آمین از نیما

  • مرغ آمین درد آلودی است کاواره بمانده رفته تا آنسوی این بیداد خانه باز گشته رغبتش دیگر ز رنجوری نه سوی آب و دانه. نوبت روز گشایش را در پی چاره بمانده. می شناسد آن نهان بین نهانان ( گوش پنهان جهان دردمند ما) جور دیده مردمان را. با صدای هر دم آمین گفتنش، آن آشنا پرورد، می دهد پیوندشان در هم می کند از یاس خسران بار آنان کم می نهد نزدیک با هم، آرزوهای نهان را.بسته در راه گلویش او داستان مردمش را. رشته در رشته کشیده ( فارغ از عیب کاو را بر زبان گیرند) بر سر منقار دارد رشته ی سردرگمش را. او نشان از روز بیدار ظفرمندی است. با نهان تنگنای زندگانی دست دارد. از عروق زخمدار این غبارآلوده ره تصویر بگرفته. از درون استغاثه های رنجوران. در شبانگاهی چنین دلتنگ، می آید نمایان. وندر آشوب نگاهش خیره بر این زندگانی که ندارد لحظه ای از آن رهایی می دهد پوشیده، خود را بر فراز بام مردم آشنایی. چون نشان از آتشی در دود خاکستر می دهد از روی فهم رمز درد خلق با زبان رمز درد خود تکان در سر. وز پی آنکه بگیرد ناله های ناله پردازان ره در گوش از کسان احوال می جوید. چه گذشته ست و چه نگذشته است سرگذشته های خود را هر که , ...ادامه مطلب

  • شعر زیبای خیام

  • قانع به یک استخوان چو کرکس بودن به ز آن که طفیل خوان ناکس بودن با نان جوین خویش حقا که به است کالوده و پالوده هر خس بودن , ...ادامه مطلب

  • تو با قلب ویرانه من چه کردی

  • تو با قلب ویرانه من چه کردی؟ببین عشق دیوانه من چه کردی در ابریشم عادت اسوده بودم...تو با حال پروانه من چه کردی؟ ننوشیده از جام چشم تو مستم...خمار است میخانه من...چه کردی؟ مگر لایق تکیه دادن نبودم؟تو با حسرت شانه من چه کردی؟ مرا خسته کردی و خود خسته رفتی...سفر کرده!باخانه من چه کردی؟ جهان من از گریه ات خیس باران...تو با سقف کاشانه من چه کردی؟, ...ادامه مطلب

  • شعری از نیما خانه ام ابری ست

  • خانه ام ابری ست یکسره روی زمین ابری ست با آن. از فراز گردنه خرد و خراب و مست باد میپیچد. یکسره دنیا خراب از اوست و حواس من! آی نی زن که تو را آوای نی برده ست دور از ره کجایی؟ خانه ام ابری ست اما ابر بارانش گرفته ست. در خیال روزهای روشنم کز دست رفتندم، من به روی آفتابم می برم در ساحت دریا نظاره. و همه دنیا خراب و خرد از باد است و به ره ، نی زن که دائم می نوازد نی ، در این دنیای ابراندود راه خود را دارد اندر پیش., ...ادامه مطلب

  • شعر زیبای پروین اعتصامی که روی مزارش نوشته شده

  • اینکه خاک سیهش بالین است اختر چرخ ادب پروین است گر چه جز تلخی ز ایام ندید هر چه خواهی سخنش شیرین است صاحب آن همه گفتار، امروز سائل فاتحه و یاسین است دوستان به که ز وی یاد کنند دل بی دوست دلی غمگین است خاک در دیده بسی جان فرساست سنگ بر سینه بسی سنگین است بیند این بستر و عبرت گیرد هر که را چشم حقیقت بین است هر که باشی و ز هر جا برسی آخرین منزل هستی این است آدمی هر چه توانگر باشد چون بدین نقطه رسد مسکین است اندر آنجا که قضا حمله کند چاره تسلیم و ادب تمکین است زادن و کشتن و پنهان کردن دهر را رسم و ره دیرین است خرم آن کس که در این محنت گاه خاطری را سبب تسکین است, ...ادامه مطلب

  • شعر دشت بلا

  • گفت محمد که ز دشت بلا بي سرآيند حسين مرا اي لب تو تشنه ترين غنچه ها کرده غمت با دل خونم چه ها دل خوشي و عشق نگردند جمع شاهد من آتش و اشک است و شمع طوطي اگر در قفس آئينه داشت چلچلة ما غم ديرينه داشت غصه حريف دل مشتاق نيست هرکه کند شکوه ز عشاق نيست نام شاعر:نادر بختياري *********, ...ادامه مطلب

  • شعر نور خدائی

  • حسين آئينه نور خدائي است وجودش عين مصباح الهدايي است اگر قرآن ناطق مرتضي بود حسين ايجاز آن در نينوا بود بخوان اجمال و تفضيل امامان زخم يک جرعه زن با تشنه کامان گرين يک جرعه ازجام حسين است نصيبت نورآفاق و شين و عين است بنازم شور مرکب راندنش را فراز نيزه قرآن خواندنش را عبورش را زخط آتش و خون حضورش را در اوج هفت گردون سپرافکندن شب را به پايش طلوع صبح را در چشمهايش غبار سم اسبش چون که خيزد به مستي سرمه در چشم تو ريزد شهامت شرح قاموس حسين است شجاعت آستان بوس حسين است نام شاعر:نادر بختياري, ...ادامه مطلب

  • شعر زیبای حافظ

  • شعر ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد

  • ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد دل رمیده ما را رفیق و مونس شد نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد به بوی او دل بیمار عاشقان چو صبا فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد به صدر مصطبه ام می نشاند اکنون دوست گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد خیال آب خضر بست و جام اسکندر به جرعه نوشی سلطان ابوالفوارس شد طربسرای محبت کنون شود معمور که طاق ابروی یار منش مهندس شد لب از ترشح می پاک کن برای خدا که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد کرشمه تو شرابی به عاشقان پیمود که علم بی خبر افتاد و عقل بی حس شد چو زر عزیز وجود است نظم من آری قبول دولتیان کیمیای این مس شد ز راه میکده یاران عنان بگردانید چرا که حافظ از این راه رفت و مفلس شد ,شعر ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد,معني شعر ستاره اي بدرخشيد و ماه مجلس شد,معنای شعر ستاره ای بدرخشید وماه مجلس شد ...ادامه مطلب

  • شعر گل نازدار نیما یوشیج

  • گل نازدار سود گرت هست گرانی مکن خیره سری با دل و جانی مکن آن گل صحرا به غمزه شکفت صورت خود در بن خاری نهفت صبح همی باخت به مهرش نظر ابر همی ریخت به پایش گهر باد ندانسته همی با شتاب ناله زدی تا که براید ز خواب شیفته پروانه بر او می پرید دوستیش ز دل و جان می خرید بلبل آشفته پی روی وی راهی همی جست ز هر سوی وی وان گل خودخواه خود آراسته با همه ی حسن به پیراسته زان همه دل بسته ی خاطر پریش هیچ ندیدی به جز از رنگ خویش شیفتگانش ز برون در فغان او شده سرگرم خود اندر نهان جای خود از ناز بفرسوده بود لیک بسی بیره و بیهوده بود فر و برازندگی گل تمام بود به رخساره ی خوبش جرام نقش به از آن رخ برتافته سنگ به از گوهرنایافته گل که چنین سنگدلی برگزید عاقبت از کار ندانی چه دید سودنکرده ز جوانی خویش خسته ز سودای نهانی خویش آن همه رونق به شبی در شکست تلخی ایام به جایش نشست از بن آن خار که بودش مقر خوب چو پژمرد برآورد سر دید بسی شیفته ی نغمه خوان رقص کنان رهسپر و شادمان از بر وی یکسره رفتند شاد راست بماننده ی آن تندباد خاطر گل ز آتش حسرت بسوخت ز آن که یکی دیده بدو برندوخت هر که چو گل جانب دل ها شکست چون که بپژم,شعر گل ناز دارم,شعر گل نازدارم معین,متن شعر گل نازداروم ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها